Part10(همه چیز اتفاقی بود)

صبح روز بعدی از خواب بیدارشد....با بی میلی و بی اعصاب که چن ثانیه بعد گوشیش زنگ خورد....هوسوک بود
هیون جو:الو....
هوسوک:الو...سلام خوبی
هیون جو:اوممم...بد نیستم تو چطوری؟!
هوسوک:خوبم....پس حالت خوبه،خیالم راحت شد..
الان جونگ کوک پیشته...؟!
هیون جو:نمیدونم ولی فک کنم تو راه باشه داره میاد پیشت تو کلینیک.....چون تازه از خواب پاشدم...
هوسوک:باشه...زنگ زدم بهت خبر بدم بری کمپانی بابا گفت کارت داره زود تر برو....
هیون جو:نگفت چرا،؟ الان میرم...پس فعلا
هوسوک :بای.....

گوشی رو قطع کرد و از پله ها پایین رفت که دید جونگ کوک یه میز شیک چیده و بعد رفته..ناخواسته لبخند زو د صبحانه ای که جونگ کوک آماده کرده بود رو خورد...یه دست لباس رسمی پوشید و راهی کمپانی شد.....

جونگ کوک ویو:الان دیگه باید از خواب بیدار شده باشه....احتمالا صبحانه هم خورده باشه....یه ساعت دیگه بهش زنگ میزنم.....

فلش بک ۳ ساعت قبل: از خواب بیدار شد و بی سرو صدا از پله ها پایین رفت.یه پیش بند بست و دست به کار شد یه کاپوچینو و پنکیک درست کرد و روی میز چید و راهی شد......

بعد از نیم ساعت به کمپانی رسید....وارد شد و رفت تو دفتر پدرش....
پدر هیون جو:+
هیون جو:سلام....
+سلام،خوش اومدی بیا بشین یه کار مهم باهات دارم
هیون جو:خب چه کاری.....هوسوک بهم خبر داد بیام
+آره...گروه جدید ماه آینده دبیو میکنه و من قصد دارم تو مدیر برنامش باشی...خیلی براش سرمایه گذاری کردم..هم من و هم جئون..خب اگه قبول میکنی بگو تا توضیحات رو بهت بدم....
هیون جو:خب شوکه شدم.....ولی قبول میکنم.من عاشق موسیقی ام.پس میتونم یه منیجر عالی باشم.
+درسته.پس به جئون هم خبر میدم......بزار برم برای توضیحات.....
پرش زمانی به کلینیک:
جونگ کوک:سلام من اومدم...
هوسوک:سلام...زود برو روپوشتو بپوش..امروز باید کلی بیمار ویزیت کنی.....
جونگ کوک:حله..بزن بریم
و گوشیش رو برداشت و بهش زنگ زد.
هیون جو:الو....
جونگ کوک:الو..صبح بخیر...
هیون جو:صبح بخیر .کاری داشتی؟!
جونگ کوک:نه همینطوری.....روز خوبی داسته باشی
هیون جو:ممنون..تو هم همینطور...بابت صبحانه هم متشکرم...
جکنگ کوک:اومم..کاری نکردم..فعلا خدانگهدار
هیون جو:خداحافظ....

ادامه دارد......
شرط برای پارت بعدی:۷ تا لایک
دیدگاه ها (۱۵)

Part11 (همه چیز اتفاقی بود)

Part12(همه چیز اتفاقی بود)

Part9(همه چیز اتفاقی بود)

Part8(همه چیز اتفاقی بود)

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟐عشق مافیاصبح ساعت 10ویو جونگ کوک از تخت اومدم بیرون وا...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑عشق مافیاویو جونگ کوک از خونه اومدم بیرون رفتم به کافه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط